اخبار > گزارش پانزدهمین نشست از سلسله نشست‌های «درونمایه‌های هنر معاصر»


  چاپ        ارسال به دوست

گزارش پانزدهمین نشست از سلسله نشست‌های «درونمایه‌های هنر معاصر»

در نشستی دیگر از سلسله نشست‌های: «درونمایه‌های هنر معاصر»؛
پژوهشکده هنر، خاستگاه‌های «نقل قول در هنر معاصر» را جستجو کرد

در پانزدهمین نشست از سلسله نشستهای «درونمایه های هنر معاصر»، پژوهشکده هنر، این بار به سراغ «نقل قول در هنر معاصر» و مبانی، خاستگاهها و محورهای نظری و زیباشناختی آن از تئوری تا بیان بصری رفت.

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده هنر- وابسته به فرهنگستان هنر- این نشست که عصر روز یکشنبه ۲۳ اردیبهشت در محل پژوهشکده با حضور همچون همیشه چشمگیر علاقمندان به «نقل قول در هنر معاصر» به روایت «دکتر امیر نصری»- دانشیار فلسفه‌ی هنر دانشگاه علامه طباطبایی- اختصاص داشت، این مدرس، مولف و صاحبنظر فلسفه و نظریه‌ی هنر به تحلیل این پدیده در گستره ای از سرچشمه های نظری و فلسفی تا شیوه های اجرای آن در هنر معاصر- با بررسی مصادیق آن در هنر معاصر ایران- پرداخت.
گزارش این نشست و مباحث طرح شده در آن را از نظر خواهید گذراند.
دکتر امیر نصری در ابتدای سخن تصریح کرد: من عامدانه  در عنوان سخن، هنر معاصر ایران را به کار نبردم چون هنر معاصر اساسا مختص ، منحصر و محدود به هیچ جایی نیست و شعار هنر معاصر همیشه «فرامحلی» بودن است و وقتی پسوند «ایرانی» را به آن اضافه کنیم یعنی آن را در اندازه های «محلی» و «بومی» می بینیم حال آنکه ایده ی جهانی سازی و فرامحلی بودن یک درونمایه اساسی هنر معاصر است. در عین حال مثال‌هایی که در نظر گرفتم مثال هایی از هنر معاصر ایران خواهد بود.
وی نقطه عزیمت بحث خود را در تبیین نسبت گذشته و اکنون، با نقل قولی از «تی. اس. الیوت» شاعر مشهور انگلیسی قرن بیستم شروع کرد که: (هرآنکس که ایده ی نظم را تثبیت کرده است این را نامعقول نخواهد یافت که: «گذشته» باید بواسطه «زمان حال» تغییر یابد). گذشته یک امر انتزاعی نیست بلکه آن نگاهی که از منظر زمان حال، به گذشته داریم و بازگشت و رجعتی که به آن می کنیم، به آن معنا می دهد و چه بسا ماهیت آن را متحول می کند. الیوت در اینجا چه ایده ای را مطرح می کند؟ برای یافتن معنای سخن الیوت باید به تاریخ هنر برگردیم؛ میکه بال نظریه پرداز برجسته‌ی هلندی کتابی  به نام: «نقل قول از کاراواجو- تاریخ نامعقول» به نگارش درآورده است و به همین مسئله مورد نظر الیوت پرداخته است . اساسا ایده «تاریخ نامعقول»  چیست؟
وی در پاسخ به این پرسش گفت: می توانیم به تاریخ، از این دریچه بنگریم که: تا چه اندازه، «زمانه‌ی حال» در «گذشته» تاثیر دارد. به‌عبارتی، از منظر «اکنون» به «گذشته» نگاه کنیم. ایده «میکه بال» این است که به‌جای اینکه برای تاریخ هنر، یک روایت خطی درنظر بگیریم و یک روند گاهشمارانه و «کرونولوژیک»،را اعتبار بخشیم ، به تاریخ  خصلت «آناکرونیک» و ناهمزمان تاریخ هنر توجه کنیم که درآن، همیشه می تواند جای (قبل) و (بعد) عوض شود و همیشه آنچه بعد آمده، می تواند در قبل تاثیرگذار باشد. در گرایش سنتی تاریخ هنر، همیشه گفته می شود که آثار قبلی چه تاثیری بر هنر دوره بعد از خود گذاشته اند. اما مطابق این نگاه و این رویکرد، با توجه به آثاری که در دوره بعد بوجود آمده اند دوره ماقبل را بررسی می کنیم؛ مثلا بر اساس دوره قاجار، دوره قبلش یا بر اساس دوره معاصر، دوره قاجار را می شناسیم و ارزیابی می کنیم. بال این رهیافت را: «تاریخ نامعقول» نام می نهد که مبتنی بر گذار از ارزشگذاریهای کرونولوژیک شکل گرفته است. اما مشخصه های این «تاریخ نامعقول» چیست؟
دکتر نصری در تبیین این مشخصه ها یادآور شد: ما در برابر قطعیت های تاریخ هنر، مجموعه ای از عدم قطعیت ها را داریم. «بال» براین باور است که این قطعیتها مانع از این می شود که معانی جدیدی را کشف کنیم و درک و دریافتهای تازه داشته باشیم. برای ارائه تفسیرهای تازه و نگاههای نو، این قطعیت ها دست و پای ما را می گیرد. حاصل و نتیجه آن یک «عدم قطعیت خلاقانه» است. مساله بعدی، این است که ما نقاط برجسته ای در تاریخ هنر داریم که بسیار اهمیت دارند ، منتهی به آن‌ها پرداخته نشده‌است. تاریخ هنر بعدها این نقاط برجسته را کشف می‌کند. کشف هنرمندان برجسته‌ زن در نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم از این سنخ است.

یک ویژگی دیگر این خصلت، این است که ما برخی نقاط را پررنگ می کنیم که تا قبل از این نادیده گرفته می شدند. مثلا توجه هنرمندان مدرنیست قرن 20 به ماسک های بدوی بومیان آفریقا باعث شکل گیری تعریف جدیدی از «هنر پریمیتیو-primitive art» » شد و کارکرد زیبایی شناسانه‌ی تازه‌ای برای این هنر در نظر گرفته شد . این تغییر نگرش تا بدان حد بود که ماسک‌های بدوی از موزه های «انسان شناسی» به موزه ها و حوزه های مطالعاتی «هنر»  راه یافتند و به آن‌ها به چشم یک اثر هنری ، ورای وجه آیینی و مناسکی آن‌ها نگریسته شد. همچنانکه امروزه بخش مهمی از موزه‌های تاریخ هنربه هنرهای بدوی اختصاص یافته است.
مولف «حکمت شمایل های مسیحی» در ادامه بحث، با طرح این پرسش که: در مطالعات نظری تاریخ هنر، تا چه اندازه می توانیم به کنش « نقل قول» استناد کنیم؟ پاسخ را با بیان دو رویکرد عمده، اینگونه تبیین نمود:

دو رویکرد عمده بطور مشخص در این زمینه وجود دارد که محور خود را بر کنشی به نام «کنش نقل قول» نهاده اند که کنش واحدی نیست و هریک مواجهه‌ی متفاوتی با آن دارند:
1- رویکرد شمایل نگاری: «پانوفسکی» در نیمه اول سده بیستم می کوشد این رویکرد را به‌صورتی منسجم، سیستماتیک و نظام یافته طرح و تعریف کند. این رویکرد، مبتنی بر نقل قول است. ما از این منظر، یک ‌مجموعه موتیف ها و فرم ها و فیگورهای ثابت را شناسایی می کنیم که همه آن‌ها، در مجموعه ای از تصویرها دیده می شوند و همین کار ما را راحت می کند. یعنی مثلا وقتی با جمجمه روبرو می شویم جمجمه، مفاهیم و معانی مشخصی  دارد. این رویکرد همیشه بدنبال چیزی است به نام: «پیشینه تاریخی» که در آثار بعدی، امتداد می یابد. بدین جهت در مطالعات شمایل نگارانه همیشه یک پرسش اساسی برای ما وجود دارد و آن اینکه: «خاستگاه» و «منشاء» این موتیف و این سمبل کجاست؟ اولین بار، چه‌ دوره‌ای از آن استفاده شده است؟ و مدام با بازگشت به تصاویر گذشته، تصویر امروز را «دریافت» و «بازسازی» می کنیم.
اما واقعیت آن است که این رویکردی بسیار محافظه کارانه است؛ یکی از مسائلی که این رویکرد، بدان متهم است این است که در این مطالعات همیشه یک «بافت»  «contex« ثابت و قطعی شده از پیش، مفروض گرفته می شود و این سمبل‌ها و موتیف‌ها در آن بافت ثابت، تکرار می شوند و به این فکر نمی کنند که اگر بافت تغییر کند آن موتیف ها هم بالضروره باید تغییر کنند. پس جمجمه می تواند معانی دیگری پیدا کند و در فرایند تغییری که رخ می دهد معنای آن نیز عوض می شود. به این خاطر، مطالعات شمایل نگارانه به این تغییر بافت و تغییر و جابجایی «زمینه» توجه نمی کند و از همین رو است که رویکردی «محافظه کارانه» شناخته می شود.
2- ایده «بینامتنیت» رویکرد دوم است که به هیچ وجه رویکردی محافظه کارانه نیست. ایده‌ی بینامتنیت با این مساله سر و کار دارد که وقتی  ما با یک متن مواجهیم، با یک امر کاملا خالص، ناب و بکر که از هیچ چیز تاثیر نپذیرفته سر و کار نداریم، بلکه این، بخشی از زنجیره و شبکه‌ای است که زنجیره تصاویر و متون مختلف را تشکیل می‌دهد. بدین جهت ما از هر نشانه‌ای که بهره می بریم، یک امر حاضر و آماده است و ما هرگز آن را نساخته‌ایم بلکه از قبل وجود داشته و ما تنها آن را در زمینه و بافت دیگری قرارداده‌ایم. این نشانه ها در بافت بزرگتری به نام: «فرهنگ» پدید آمده اند و هنرمندان و مولفان آن را بوجود نیاورده اند.
این رویکرد، نقاش و پدیدآورنده اثر را بخشی از زنجیره فرهنگ می‌داند که نشانه ها از پیش برایش تعریف شده و در این فرایند «معنی سازی»- به تعبیر «میخائیل باختین»- زبان، برخلاف آنچه تصور می کنیم، امری «یگانه» و «یکپارچه» نیست، بلکه همه ما در درون تنوع و تکثر قرار داریم. در این رویکرد، ما همواره با یک فرایند گشوده و پویا طرفیم و همیشه از یک فاصله با متون صحبت و گفتگو می کنیم و همه آن اتفاقاتی هم که در این فاصله افتاده، می تواند تعیین کننده و اثرگذار باشد.

این پژوهشگر و صاحبنظر هنری در ادامه با ذکر این‌که: این مقدمه بالنسبه طولانی را گفتم تا به این برسم که: «نقل قول» چیست و چه کاربردی دارد؟ افزود: نقل قول را می توان به انحاء مختلف تقسیم کرد:
اول- روایت نخست، روایت کلاسیک است؛ یک صورت کاملا مشخص و متعارف از «محاکات یا میمسیس» که در شعر هم کاربرد بسیار دارد. مثل این مصرع از شعر حافظ : «آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند...» ،نقل قولی از شاه نعمت الله ولی است.
دوم- مطابق این روایت، قطعاتی از واقعیت را درنظر می گیریم و در آنها دخل و تصرف می کنیم. در این رویکرد بجای حفظ عین به عین، نقل به مضمون و به تلویح و با تغییرات ضمنی داریم. در اینجا عمدتا به فکر تاثیرگذاری بیشتر در واقعیت هستیم تا صرفا حفظ واقعیت. بعنوان مثال، «فاوست» گوته نقل قولی از ماجرای فردی واقعی و آشنا به علوم غریبه بوده که حدود 30 هنرمند پیش از او آن را اقتباس کرده اند. فاوست واقعا وجود داشته اما گوته به شیوه‌ی مختص به خودش به نقل قول ماجرای آن فرد پرداخته‌است. مساله ما مطابق این دوطرز تلقی از نقل قول، «ارجاع» است بنابر این، «صدق» و «کذب» آن سنجیده می شود اما دو نسخه و روایت دیگر هم وجود دارد که مساله و دغدغه اش نه صرفا ارجاع، بلکه «معنا»ست و در این فرایند معنا، نقل قول چه نقشی دارد؟
سوم- مکالمه گرایی باختین؛ در این روایت، نقل قولها از پیش موجودند. طبق نظر باختین، نشانه‌ها امور حاضر و آماده‌ای هستند که در اختیار ما قرار دارند و ما از آنها استفاده می‌کنیم. پس معنا به‌واسطه‌ی ما خلق شده نمی‌شود و لزوما هم محمل مدعیات و منویات ما نیست. رویکرد مکالمه‌گرایی بعنوان یک خصلت هستی شناسانه مطرح است.
چهارم- رویکرد دریدایی که مساله اش این است: اگر بخواهیم به گذشته بازگردیم باید درمیان انبوهی از نقل قول‌هایی که از گذشته صورت گرفته به آن بازگردیم. بنابراین من هیچوقت نمی‌توانم به آن ادعای مطرح شده در آغاز  بازگردم. از این حیث، معنای مورد نظر پدیدآورنده، به چالش کشیده می شود.
مولف کتاب «گذار از تاریخ هنر به علم تصویر» آنگاه دربخش دوم نشست با انتخاب و نمایش نمونه هایی از هنر معاصر ایران که ویژگی نقل قول را در خود منعکس ساخته به تحلیل نقل‌ قول در هنر معاصر ایران پرداخت. او در ابتدا آثاری از سمیرا علیخانزاده و شادی قدیریان را به نمایش گذاشت که در آنها پیشینه‌ی شمایل‌نگارانه مد‌نظر هستند. سپس افزود:  «بهره‌گرفتن و از آن خود‌ سازی» بر اساس دخل و تصرف در آثار اساتید قبلی صورت می‌پذیرد و این یک رویکرد در برخی موارد کاملا «آیرونیک» دارد. مثلا در آثار «محمود سبزی» فرایند از آن خودسازی با بومی سازی همراه است که آن فرایند «بومی سازی» ماهیتی یکسره طنزآلود می یابد و سویه‌ی آیرونیک آن، تبدیل به سویه‌ای کاملا انتقادی به این الصاق و انضمام مولفه‌های بومی به آثار گذشته می شود. در این رویکرد، ما دنبال پیشینه تاریخی نیستیم که مبتنی بر افتخارآمیز بودن آن پیشینه باشد بلکه می‌خواهیم در آن پیشینه دخل و تصرف کنیم و اتفاقا آن را نفی‌کنیم و محل تردید قرار دهیم.
وی در تشریح سویه‌ی سوم که با نمایش آثار دو هنرمند معاصر دیگر: باربد گلشیری و شهره فیض‌جو همراه بود اظهار داشت: ما در اینجا از یک مجموعه از نقل قول‌های متکثر و درهم استفاده می کنیم برای آن که به «چندصدایی» و «چندمعنایی» در اثر بپردازیم  و یکی از وظایف و کارکردهای نقل قول هم همین نشان دادن تکثر و محدود نماندن در یک خصلت و معنای خاص و انحصاری است.
دکتر امیر نصری، در ادامه، سویه چهارم را با بررسی دو اثر از فریده لاشایی معرفی کرد و در توضیح آن گفت: بجای اینکه اثر را به عنوان یک اثر قدیمی یا یک سبک یا ماحصل کار یک نقاش خاص ببینیم، آن را به‌مثابه‌ی ماحصل یک «پرسپکتیو»، یک «زاویه دید» و یک «منظر»، نگاه می کنیم. هر هنرمندی با پرسپکتیو خاص خودش نگاه می کند و می اندیشد وگرنه متوقف شدن در شباهت‌های ظاهری میان آثار هنرمندان به یک «مغالطه ی فیزیونومی: (چهره شناختی)»  می‌انجامد. اگر ما دو اثر را با يك معیار مقایسه کنیم. شباهت ظاهری نباید ما را درگیر این مغالطه کند و این یک مغالطه‌ای است که معمولا اکثر مورخان هنر در آن می‌افتند.
سخنران نشست «نقل‌قول در هنر معاصر» در ادامه، در پاسخ این سوال که: استراتژی های این نقل قولها چگونه اند؟ به تعریف 3 استراتژی از قول بال پرداخت:
1- از آن خودسازی
2- چارچوب بندی محدود
3- در بستر نهادن
وی همچنین در پاسخ به این پرسش که: ما در مواجهه با نقاشی ایرانی چگونه می توانیم از آن نقل قول کنیم؟ با نمایش اثری از محمود سبزی بر اساس استراتژی نخست، و از شهریار احمدی مطابق الگوی چارچوب بندی مجدد، و نمایش اثری از صادق تیرافکن که درآن نقاشی ایرانی بجای پیشزمینه تبدیل به پسزمینه‌ای نمایشی می‌شود، و همچنین نمایش و بررسی اثری از محمود سبزی بر اساس الگوی سوم: «در بستر نهادن» و دو نمونه از شاپور پویان که منظره و فضای نقاشی ایرانی را با حذف آدمها و عنصر انسانی نشان می دهد  توضیحاتی به حاضران، ارائه کرد.
این مدرس و نویسنده‌ی فلسفه و نظریه های هنر، در سومین و آخرین بخش گفتار خود به ارائه نظرات «والتر بنیامین» و «لیندا هاچن» در این حوزه‌ی مطالعاتی اشاره کرد.
نخست؛ ایده بنیامین در خصوص ترجمه در مقاله مهم «رسالت مترجم»
و ایده اقتباس از منتقد برجسته ادبی معاصر: «لیندا هاچن»
وی در تبیین این دو ایده گفت: ایده ترجمه که بنیامین نقل می کند فراتر از برگردان ظاهر کلام است. بنیامین می گوید: «محتوا» و «زبان» نوع خاصی از وحدت را شکل می دهند همانند میوه و پوست آن. زبان ترجمه، محتوای خویش را همانند ردایی دربر می‌گیرد. در خدمت متن اصلی بودن نشانه وفاداری نیست و اساسا چیز خوبی هم نیست چون از منظر بنیامین مصداق یک ترجمه بد است چرا که به عقیده او، هدف ترجمه، وفاداری به متن اصلی نیست. هدف ترجمه، شباهت نیست. انتقال لفظ به لفظ هم نیست. بلکه ترجمه نوعی «فرم» است و این فرم است که اهمیت دارد و اینکه من چه دیالوگی با فرم برقرار کنم. بنیامین بر این اساس می گوید: هدف، انتشار یک «زبان ناب» است.
او تاکید می‌کند شیوه دلالت دو زبان یکسان نیست بلکه تنها قصدشان یکسان است و کاری که صورت می‌گیرد آن قصد است که ما را به زبان ناب می‌رساند و کمک می‌کند که بر بیگانگی بین دو زبان غلبه کنیم. ترجمه یک «صورت حیاتمند» از آن قصد است. حیات متن ترجمه شده، مبتنی بر «طبیعت» نیست ، بلکه  مبتنی بر «تاریخ» است . بنیامین ایده‌ی «حیات بعدی» را مطرح می‌سازد که از این منظر یک متن در ترجمه‌هایش می تواند شکوفا شود همچنانکه یک تصویر در نقل قولهایی که از آن می‌شود. یک متن می تواند با ترجمه‌هایش امتداد پیدا کند و تغییر و تحول یابد و تاثیرهای مختلف بپذیرد. بعنوان مثال؛ ترجمه «م. الف. به آذین» از فاوست گوته و ترجمه جدید آن را مقایسه کنیم. فرق این دو، فرق میان تواناییها و امکانات زبان فارسی در دهه 40 و در دهه 90 است. ترجمه؛ حیات داشتن و امتداد زبان است و در نقل قول‌های تصویری شاپور پویان ، حذف آدمها از نگاره‌های کلاسیک، می‌تواند ما را به تاثیر و حضور انسان در نگارگری متوجه و معطوف کند که پیش از این گفته می‌شد در نگارگری و نقاشی ایرانی، آدمها فردیت ندارند و...
بنیامین می‌گوید: ایده را تنها در قالب تصویر امروزین آن می‌توان به چنگ آورد . بنابراین هر تصویری از گذشته، یک «نقل قول» است
دکتر نصری آنگاه به ایده «اقتباس» از رساله‌ی هاچن: «رساله ای در باب اقتباس» پرداخت: ما یک نگاه سلسله مراتبی به اقتباس داریم. اگر بخواهیم ایده وفاداری را در نظر بگیریم در پس هر اقتباس، ایده ها و انگیزه‌های فراوانی داریم که در خوشبینانه ترین حالت، وفاداری، فقط یکی از آن‌همه می‌تواند بود.
وی ادامه داد: اقتباس، یک امر صوری و فرمال نیست بلکه خودش می‌تواند اهمیت داشته باشد. در نقل قول، اقتباس و ترجمه، ما با یک متن درجه دوم طرف نیستیم و هاله آن از دست نمی رود. ما در اینجا دو وجه داریم:
1-اینکه بعنوان محصول به آن نگاه کنیم مثلا گاو مهرجویی اقتباس از ساعدی است و پری اقتباسی از فرانی و زویی و... و بگوییم اقتباس او توام با تغییراتی است و وفادارانه نیست و... این فقط یک تعریف از اقتباس است.
2- اما صورت دوم این است که وقتی اقتباس را بعنوان یک فرایند در نظر می گیریم، یک «بازتفسیر خلاقانه» و یک «از آن خود سازی» پیش روی ما هست که در هر اقتباس، یک کار تازه و نو خلق می‌شود. هر متنی دو وجه دارد: «وجه گویا» و «وجه خاموش» و به علاوه مجموعه ای از پیش نوشته ها و پیش خوانده ها و پیش فهم ها و پیش‌فرض‌ها. ازینجاست که «ایده نقل قول» اهمیت پیدا می کند. و من در این «زیست- بوم تصاویر» به تعبیر سوزان سانتاگ با هر تصویری در کنار تصاویر دیگر مواجه هستم. 
سخنران پانزدهمین نشست «درونمایه های هنر معاصر» سخن خود را با این جمله به پایان برد که: ایده نقل قول، ایده‌ی جدیدی نیست اما نحوه مواجهه با آن،در مطالعات متأخر تاریخ هنر و علم تصویر متفاوت است و اگر از این منظر به تاریخ هنر بنگریم نتایجی که می گیریم شاید لزوما نتایجی متعین، مشخص و متعارف نباشد.

گفتنی است پژوهشکده هنر، سلسله نشستهای پژوهشی «درونمایه های هنر معاصر» را در سال جاری همچنان با میزبانی از اهالی اندیشه و هنر ادامه خواهد داد.


٠٩:٢٤ - شنبه ٢٩ ارديبهشت ١٣٩٧    /    شماره : ٦٧٤٨    /    تعداد نمایش : ٧١١



خروج




اخبار